به خیالم تنها بوسه ای و آغوشی ! 

چه میدانستم که میدَرَد،بکارت روح آشفته ام را !

بر وزن درد ، هم رنگ لعنت ! 

و چه میدانستم که من میمانم و ذهنی ملتهب

از تهوع صبحگاهی یک زن !

آبستن شوریدگی لعنت 

و خون خشکیده ام ، تحفه ی آخرین دیدار

قابله را خبر کنید !  

غم برای رسیدن به سینه ها گُر گرفته ام ، امان نمیدهد !

گرگ ها را به میلاد طفل من دعوت کن و بند ناف را 

به دندان کفتار پیری از جانم بیرون بکش !

لالایی کودکم ! 

لاشه ی تو،ته مانده ی عشق،کودکم ! 

تو مرا به انزوا خواهی کشید و من می اندیشم ! 

به خیالم . که به خیالم تنها بوسه و ای و آغوشی ! 

 

+ از درد نوشته های یک زن که من باشم ! 

 


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش تخصصی تعمیرات موبایل آثار ادبی مهشید مردمی WELCOME TO SAIT COACH ALI تجهیزات آشپزخانه صنعتی و راه اندازی رستوران Ashley فارکس حرفه ای آموزش مجازی عمران برند آشیل کده سئو برتر مرجع سئو و دیجیتال مارکتینگ